سلام روزگاری که دیروز!امروز وفرداهایم شدی!
دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان
عاشقانه های دل برای بهترین معشوق دنیا

 

 

سلام روزگاری که دیروز!امروز وفرداهایم شدی!آری یادم هست وتاابد درخاطرم نقش بست آن روزها وحال این روز ها

درست درخاطرم هست وخواهدبود .....درست همین روزابود که روزایه عاشقی بود

درست خوب یادمه تک تک همی روزای عاشقی روکه لحظه بلحظش چی بود وچطورگذشت.

درست یادمه توهمین روزادرست دوسال پیش بود که....

درست یادمه همون حرفایه اونشبو....درست یادمه اونروزایه اول دقیقا چه حرفهایی زده شد....

درست یادمه اونروزایه اول ازچه معیارهایی گفته شد؟اعتقاداتمون چطورشناخته شد؟

درست یادمه اون حرمت گذاشتنایه روزایه اول...

جایی که برای عقاید وارزشهای طرف مقابل ارزش قایل شدنا....

راستی یه سوال ؟ماآدما چرا تورفتارامون طوری رفتارمیکنیم که تعارض هست؟

دقت کردین درست چنددقیقه یاچندساعت قبل یا بعدهمیشه وقتی به یک درب میرسیم وشخصی رامیبینیم به نشونه احترام کلی تعارف میکنیم وبظاهر حرمت قایل میشیم که اول شملبفرمایین وکلی ازاین تعرفایه روزانه خواهش میکنم.اختیاردارین و....

ولی درست همون چنددقیقه یاساعت قبل وبعد ازاون تعارف کردنا واحترام گذاشتنا درست نموداین مساله وارزش وحرمتیکه برای دیگران راقایل میشیم طوردیگه وبشکل متضادگونه دیگه ای بروزمیدیم.

کمی فکرکنین....آفرین مثلا تورانندگی هامون....درسته همیشه حق باماباید باشه....واقعا اینجایاهرجای دیگه اززندگیمون ازاون دربها

موقعیتی متفاوترمیتونستن داشته باشن....چراحرمت نگه داشتنای این دوره زمونه باید اینطورباشه؟؟؟

واقعاچرا؟؟؟

آیا واقعا همیشه همون چیزی که برای ماارزش واعتقاد هست برای دیگران هم باید همون ارزش قراربگیره اون هم به اجبار؟؟؟

چراگاهاماآدما باغروریکه درمسایل زندگی ازخودمون نشون میدیم اون تعارف واحترام دم درب رو جای دیگه ای نشون نمیدیم.؟

چراهمیشه باغروربیش ازحدی که ازخودمون نشون میدیم ماآدما بیشتراوقات باید قلب اون کسایی روبشکنیم اون هم به بدترین

شکل ممکن.کسایی که باتمام وجوددوسمون دارن؟؟؟

واقعاچرا؟؟؟خداازت میخوام که به همه ماآدماقدرت داشتن این بینش صحیح رابدی که همیشه بواسطه غرورمون همیشه همه

اونچیزهایی که مافکرمیکنیم صحیحه را نداشته باشیم...بواسطه اونکه ارزشهای ماتامین نشده باشند حرمتهارونشکنیم.

چراواقعااین روزها باید انقدر قلبهابشکنن اون هم بواسطه غرور وبینش ناصحیحیکه ماداریم ازخودمون؟

چی میشد واقعاجای اون غرورهای کاذب وکشنده گاهی به این فکرمیکردیم که آیاواقعا من دارم درست عمل میکنم؟

گذشتهایی راکه شخصیکه دوسمون داشته رابیادبیاریم؟چه گذشتهایی میتونست بخاطرمن نباشه تواین راه ولی بخاطر این

من گذشت نگذشت.چه گذشتهایی ما میتونستیم داشته باشیم ونداشتیم؟؟؟

خدا خودت کمکم کن که من ازاون دسته آدمهایی نباشم که همیشه همه چیزروولوازسرغروربرای خودم بخوام.

خداخودت کمکم کن که همیشه آدمارابخاطر اون چیزی که هستند دوست داشته باشیم نه اینکه بواسطه اون چیزهایی

که مادوست داریم اونهاهم دوست داشته باشن...

خدامیدونم که مثل همیشه صدامومیشنوی ولی ازت میخوام بازهم کمکم کنی..چون اینروزاخیلی خستم....

چون خاطراتی خسته کننده روح وجسمم شدند که روزگاروعمری برای خودم توی ذهن همیشه تحقق بهترینهاش روآرزوداشتم.

ودرطول زندگی تلاشم روهم کردم.خودت میدونی خدا.

خدادلم میسوزه که کسی روباتموم وجوددوست داشتم وهمیشه اون راهمونطورکه بود دوستش داشتم.نه بواسطه اون چیزی که دلم میخاست باشه.

دلم میسوزه ازاینکه برای تک تک لحظات زندگی مشترکیکه توذهن وباورم ساخته بودم وبه تبع اون برای رسیدن به اون زندگی شیرین تلاشموکردم.ودرآخر مزدتموم اون تلاشها بی حرمتیهایی بود که برای اعتقادات وارزشهام بوجوداومد.دلم میسوزه ازاین که

همیشه دلم میخاست پرده حرمت نه تنها درزندگی مشترکم بلکه باتموم آدمهای اطرافم برقرار باشه.

دلم میسوزه خدا.....راستی میشه ازاون پمادهای سوختگی که خودت میدونی وتویه هیچ داروخونه ای توکره زمین نمیتونم پیداکنم

برام بفرستی؟؟؟....پول وچیزباارزشی ندارم که برای اون پمادسوختگی بخوام بدم ....خداجون فقط یه دله شکسته وچندقطره ای اشکو

یه دل غمزده دارم!!!!راستی به دردت میخوره؟؟؟؟؟؟

 

 

 






نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, :: 18:40 ::  نويسنده : احسان

درباره وبلاگ

این وبلاگ برای کسیکه عاشقانه دوستدارش بودم وهستم هنوز!!!!وتمام وجودم ازآن اوشد راه اندازی شد. برای اوقاتیکه درکنارش نیستم ودلتنگش میشوم برایش مینویسم.ومیگویم که ان لحظات راکه درکنار ت نیستم ومحبتم رانثارت بنمایم بازهم دلتنگ توام ،قدم به دنیای مجازی بگذاروبدان که عاشقانه دلتنگ دیدارتو ام .بی بهانه بگویم نوشتن را دوست دارم بخاطر تو ای صدف زندگانی ام. اماافسوس ...که مرا شکست... من وباورهایم را... آنقدری که فکرمیکردم مرادوست دارد وبرایش ارزش دارم... نداشتم!!دوست داشتن من سبب گشت تا که....... اومرا به رایگان به غروری کاذب بفروشد... حرمتها شکسته شد ....وبی تردید برای شکستن حرمتها بدان شکل پشیمانی به همراه داشته است... حال آنچه که مانده است...یک دل شکسته ودنیایی غریب مانده است! دنیایی رنگین ازخاطراتیکه باهم داشتیم وارزوهاییکه دوست داشتم با هم به انهابرسیم ... شاید از احساسیکه من درقلب وتمام وجودم به او داشتم هیچگاه بحقیقت به یقین نرسید.شاید میگفت که دوست داشتن من را ازاعماق قلب به یقیین وباور رسیده است... اماگمان میکنم که .... فرزانه ام من به حال وهوای همان روزهای عاشقی اینجا می آیم وعاشقانه بازهم ازاحساسم مینویسم!!!!چون تمام دنیای احسانت بوده ای وهنوزهم آن اولینی !!!...این روزها وشبها وسال به سالی که برمن بگذشت با این باور که نبودنهایمان کنارهم باورشدنی نیست برمن بسیارسخت بگذشت... هنوزهم باورم نمیشود که چگونه رفتارشد با این دل احسانت...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان و آدرس ehsanofarzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 39
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 1200
بازدید کل : 234301
تعداد مطالب : 248
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

دریافت کد موزیک

وبسایت جامع یکتاتک